آرام در ازدحام
آرام در ازدحام | زندگی مینیمالیستی یک نوجوان در دنیای پُر صدا چشمها را که باز میکنی، دنیا سروصدا میکند. نه از آن جنس صداهایی که میشود با یک هدفون خاموششان کرد. بلندترند. عجولتر. همهچیز میخواهد سریعتر پیش برود؛ موفقیت، دیدهشدن، رشد، رقابت، مقایسه. در این دنیای شتابزده، گاهی احساس میکنی جا ماندهای. اما گاهی هم، انتخاب میکنی که بمانی. همانجا. ساکت، آرام، دقیق. من نوجوانم، و برایم عجیب بود که چرا بعضی روزها، از بودن با خودم بیشتر لذت میبرم تا از پر بودن تقویمم. چرا یک گوشهنشینیِ داوطلبانه، برایم لذتبخشتر است از هزار کار ناتمام و افتخار لحظهای. تا اینکه فهمیدم این یک سبک زندگیست. اسم دارد. ریشه دارد. معنا دارد. مینیمالیسم. برای من، مینیمالیسم فقط کم کردن وسایل نیست. یعنی کم کردن حواسپرتیها. یعنی اینکه انتخاب کنی چه چیزی واقعاً باید وارد زندگیات شود. یعنی اینکه قبل از گفتن «بله»، کمی صبر کنی. و مهمتر از همه: یعنی اینکه بدانی «کم»، همیشه هممعنای «کمارزش» نیست. اتاق من، یک میز ساده دارد و چند کتاب. روی دیوارش خبری از چراغهای ریسهای نیست، نه از پوسترهای انگیزشی...